مریم ساداتمریم سادات، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره
سید سجادسید سجاد، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

یه بوس کوچولو

16 ماهگی نوشت

1393/2/18 15:55
114 بازدید
اشتراک گذاری

 

                                                                                               

 

 

 

از این به بعد می خوام ماهنامه براش بنویسم

 

یعنی کارایی که تو ماه یاد میگیره یا انجام میده

چون اصلا وقت نمیکنم هر بار که کار جدید ازش دیدم بیام و به روز رسانی کنم

ببخشید مریم جونم

یدونه ی مامان سطح درکش از محیط بالاتر رفته

بهش بگیم فلان وسیله رو بیاره ، برامون میاره

البته هنوز همه ی وسایل و نمیشناسه

گوشیم و خوب میتونه پیدا کنه و برام بیاره

تا صداش میاد هی میگه " اَوُ " ( الو) و میدوئه دنبالش تا برام بیارتش 

شکلات، توپ ، گوشی، کفش خودش اینا چیزایین که میشناسه و اگه ازش بخوام برام میاره

تلوزیون اگه عکس یا فیلمی از بچه ها نشون بده با لذت میبینه و هی ذوق میکنه میگه " نی نی "

انیمیشن هایی که نقش های اون دنبال هم کنن یا هی بلا سرشون بیاد و خیلی دوست داره ( اسکار، برنارد، بره ناقلا )

توپ بازیش خیلی بهتر شده

خیلی راحت اما با احتیاط پله ها رو‌بالا و پایین میکنه

چایی خیلی دوست داره

غذا خوردنش هم خدا رو شکر خیلی بهتر شده

با تلفن حرف میزنه، فقط با کسی که دوست داشته باشه نه با همه.....خیلی متین یکم حرف میزنه و بعدش میخنده....صبر میکنه...دوباره حرف میزنه و میخنده...لازم به ذکر استدکع فقط خودش حرفای خودش و می فهمه

وقتی پای کامپیوتر باشم و‌کارام و بکنم و‌بهش محل نذارم ، در یک حرکت از پیش حساب شده ، آروم و بدون استرس ، مثل موش میره زیر‌ میز و کامی رو از کیس خاموش میکنه.....به همین راحتی

الان چند روزه که فقط می خواد خودش غذا بخوره، خودش آب بخوره، خودش با چنگال هندونه تو دهن خودش بذاره، یا با قاشق غذا بخوره.......قاشق کوچیک هم نه..فقط بزرگ....دسته ی لیوان و بجای اینکه کنار دهنش بذاره ، جوری نگهش میداره که زیر دهنشه

خیلی بازیگوش شده.......معلومه از بازی کردن خسته نمیشه و دوست داره باهاش بازی های هیجانی بکنیم

کلمه های جدید هم که یاد گرفته:

توپ

جوجو

دوُتَر ( دختر )

سرش و به چپ و راست تکون میده و نچ نچ میکنه

وقتی که شیر بخواد و هی به پرو پام بپیچه بهش میگم برو رو تخت دراز بکش تا آم بدم....خیلی مظلومانه میره دراز میکشه تا من برم ( خدا میدونه چقدر تو دلش فوحشم میده )

غر میزنه،.....وااااااای اینقدر غر میزنه که خدا میدونه.....دعواش کنم بعض میکنه و با بغض و همراه با گریه اینقدر حرف میزنه......اون لحظه دوست داری دو تا لباش و کنار هم بذاری و یه گاز محححححکم ازش بگیری

والا

 

پسندها (1)

نظرات (0)